از اینکه “از زبان سینما” را دنبال میکنید خوشحالیم. امیدواریم کنار شما ، بتوانیم دیدگاههای ساده و صادقانه خودمان را رد و بدل کنیم. انتخاب این شماره از شناخت مگ اقتباسی از کتاب معروف و نوشتن در مورد انیمیشنی با عنوان ” انیمیشن شازده کوچولو ” است .
وقتی برای اولین بار، شازده کوچولو را با ترجمه احمد شاملو خواندم فقط دوازه سال داشتم. یادم میآید داستان گیرا و لحن بینهایت ساده اگزوپری آنقدر رویم تاثیر گذاشت که شب در رویای کودکانهام شازده کوچولو و گل سرخ مغرورش را دیدم.
بعد از آن بارها این کتاب کوچک را خواندم و در کمال تعجب فهمیدم هر بار برایم تازگی خاصی دارد. جملهها جان میگرفتند و پس هر تصویر کودکانه و ساده دریایی از معنا وجود داشت.
امروز در آستانه سی سالگی باید اعتراف کنم هنوزهم شازده کوچولو یکی از کتابهای مورد علاقهام است و هنوز هم آن پسرک کوچک مو بور با آن شال عجیب و غریبش به خوابم میآید.
با این مقدمه میخواهم به سراغ انیمیشنی برویم که مارک آزبرن در سال 2015 منتشر کرد. انیمیشن شازده کوچولو شاید زرق و برق آنچنانی نداشت اما با به تصویر کشیدن داستانی آشنا در زمان حال و مطابقت دادنش با آنچه در گذشته اتفاق افتاده بود کاری کرد تا مخاطبهایش از محدوده کودک و نوجوان فراتر برود و تقریبا همه را درگیر خودش کند .
موسیقی بینظیر هانس زیمر بیشک از نقاط قوت این اثر بود و استفاده از تکنیک “استاپ موشن” سبب شد تا کارگردان بتواند به طرز ماهرانهای بیننده را افسون کرده و به تفکر وا دارد.
اما آنچه این پویانمایی را موفق جلوه میدهد صرف نظر از نام “آنتوان دو سنت اگزوپری” واقعیتی است که به تصویر میکشد .
دختر تقریبا شش ساله ای قهرمان داستان است که مادرش او را برای ورود به یکی از بهترین مدارس شهر اماده میکند. در نگاه اول بیننده با فضایی رسمی، خشک و خالی از انعطاف مدرسهای مواجه میشود که تمام اصول کاری را قاب کرده و به در و دیوار زده است!
بچههای به ظاهر آراسته و در واقعیت مضطربی که میدانند اگر موفق نشوند تا از سد ورودی این مدرسه بگذرند همه را از خودشان ناامید کردهاند در واقع آن ها نگران این هستند که اولین اشتباه، ممکن است آخرین اشتباهشان باشد.
فیلم نامه به درستی اهمیت سن این کودکان را به تصویر کشیده است. اینکه چطور شخصیتهای مکانیکی به ظاهر منضبط، دستپخت رفتار سختگیرانه نظام آموزشی و دیدگاه اشتباه جامعه و خانواده هستند و اینکه تا چه اندازه استرس ناشی از عالی و بینقص بودن باعث میشود بچه ها نتوانند خود حقیقیشان را بشناسند.
پس از این ضربه درست و کاری، فیلم انیمیشن شازده کوچولو به سراغ مفهوم همسایگی میرود. درجامعهای که دیگر کمتر کسی پیدا میشود تا دغدغههای دیگران را بفهمد . پیرمرد عجیب همسایه که خلبان بازنشستهای است سخت درتلاش برای برقرار کردن ارتباطی دوستانه با همسایه کوچک خودش است.
دوستی بیپیرایه آنها زمانی قوت میگیرد که پیرمرد داستانی را شروع به تعریف میکند. برای من به عنوان مخاطب شیوه ارتباط برقرار کردن خلبان پیر با دختربچه بسیار جذاب بود.
او داستانش را به صورت مصور و با استفاده از “نامه نگاری” هر شب برای دختر میفرستاد. دختر کوچک آنقدر جذب داستان شده بود که جدول برنامهریزی مادرش را رها میکند کتابهای حجیم و خسته کنندهاش را کنار میگذارد و برای هر چه زودتر فهمیدنش به خانه پیرمرد میرود در آنجا اتفاقاتی رخ میدهد که بهتراست خودتان ببینید.
چرا که نمیخواهم لذت کشف لحظات را از شما بگیرم تنها چیزی میل دارم بگویم این است :
نویسنده میداند چطور به مخاطب القا کند که نیروی جوانی حتما به تجربه کهنسالی نیاز دارد. یک راهنمای دانا که خلاقیت را در کودک از بین نبرد با به تصویر کشیدن رویا میتواند شگفتی بیافریند.
قصه تا جایی پیش می رود که شازده کوچولو پا به میدان میگذارد. خلبان برای دختر تعریف میکند که چطور هواپیمایش دچار آسیب می شود و در بیابانی فرود میآید .
و اینکه چطور با پسربچه خارق العاده ای مواجه می شود که سیارک کوچک و دوست داشتنی خودش را ترک کرده و در مسیرش با چیزهایی مواجه شده که هر کدام برای نوشتن یک کتاب یا ساختن فیلم کافی است.
محتوای انیمیشن شازده کوچولو آنقدر جای بحث دارد که تصمیم گرفتم در دو قسمت آن را با هم مرور کنیم پس اگر شما هم به اندازه کافی برای شنیدن باقی داستان هیجان زده هستید قسمت بعدی “از زبان سینما ” را از دست ندهید.
هانا بهرامی